انتقال هزینههای مدیریت ریسک از تولید کننده و عرضه کننده به زنجیرۀ تأمین زمانی بیشترین توجیه اقتصادی را دارد که این امر، یا از طریق سرمایهگذاری در ارتقای کارایی فرایندهای تأمین کننده حاصل شده باشد یا از طریق روشهایی برای توزیع هزینههای ایجاد یک ذخیرۀ احتیاطی میان چند بازیگر زنجیرۀ تأمین و چند تولید کننده یا عرضه کننده.
هر فعال حوزۀ تولید و تجارت برای گردش کسبوکارش به مجموعهای از تأمینکنندگان وابسته است. داشتن یک الگوی امتیازدهی روشن و مبتنی بر منطق اقتصادی برای ارزیابی کیفیت کار تأمینکنندگان، هم به تولید کننده بینش بهتری میدهد که چگونه ممکن است از طریق ارتقای عملکرد زنجیرۀ تأمین، بهرهوری کسبوکارش را افزایش دهد و هم مسیر روشنی را پیش روی تأمینکنندگان ترسیم میکند که با اتخاذ کدام اقدامات میتوانند جایگاه بهتری در بازار داشته باشند و تولیدکنندگان و عرضهکنندگان را به توسعۀ همکاری ترغیب کنند.
افزون بر این دو گروهِ اصلی که به صورت طبیعی ذینفع یک نظام امتیازدهی فعالان زنجیرۀ تأمین هستند، فعالان صنعت لجستیک نیز میتوانند با داشتن درکی روشن از عوامل مؤثر بر امتیازدهی فعالان زنجیرۀ تأمین، فرصتهای ارتقای عملکرد زنجیره را از طریق تعریف خدمات جدید لجستیک یا اختصاصیسازی مشخصات خدمات فعلی شناسایی کنند؛ و به این ترتیب، شناخت الگوی امتیازدهی فعالان زنجیرۀ تأمین، در واقع به فعالان صنعت لجستیک ایدههایی را برای توسعۀ کسبوکار میدهد.
پست نوین در این یادداشت به بررسی اصلیترین عوامل مؤثر بر امتیازدهی فعالان زنجیرۀ تأمین میپردازد.
منطق اقتصادی
انتخاب موازنۀ بهینه میان قیمت و کیفیت کالا یا محصول عرضه شده به وسیلۀ تأمین کننده، موضوعی است که به شدت با انتخاب راهبرد توسعۀ محصول و بازاریابی در هم آمیخته است و بنابراین نمیتوان دربارۀ آن هیچ توصیۀ کلی یا معیار سنجش عمومی عرضه کرد؛ اما در کنار این دو معیار اولیه، چند عامل (پارامتر) دیگر نیز بر اقتصاد رابطه میان فعالان حوزۀ تولید و تجارت با تأمین کنندگانشان تأثیر میگذارد؛ عواملی که درعمل خود را در"هزینههای مدیریت ریسک بنگاه" نشان میدهند.
به بیان دیگر، وقتی پای انتخاب یک تأمینکننده در میان است، در محاسبۀ هزینۀ واقعی یک تأمین کننده باید هزینههای مورد نیاز برای مدیریت ریسک را به قیمت پیشنهادی تأمین کننده افزود تا هزینۀ واقعی تأمین کالا یا خدمت از کانال مورد نظر محاسبه شود؛ و سپس این هزینه را باید در محاسبات بهینیابی نقطۀ تعادل میان قیمت و کیفیت لحاظ کرد.
عوامل مؤثر بر محاسبۀ هزینۀ ریسک تحمیل شده از سوی تأمینکنندگان
عوامل مؤثر بر هزینۀ ریسک بروز هر گونه ناپایداری در عملکرد تأمینکنندگان را میتوان در قالب سه عامل (پارامتر) کلی توصیف کرد:
- ضریب اطمینان تحقق کیفیت تعهد شده(Reliability)؛
- میزان انحراف تأمینکننده از برنامۀ زمانی تأمین؛ و
- زمان مورد نیاز تأمین کننده برای پاسخگویی به سفارشهای موردی.
میزان انحراف تأمین کننده از برنامۀ زمانی تأمین و زمان مورد نیاز برای پاسخگویی به سفارشهای موردی، در واقع تعیین میکند که تولید کنندۀ نهایی باید چه میزان برای انباشت مواد اولیۀ اضافه بر نیاز جاری یا ذخیرۀ محصولات تولید شده بیش از تقاضای بازار هزینه کند تا با وضعیت اختلال در عرضۀ محصول نهایی مواجه نشود؛ یا از سمت مقابل، مشخص میکند که بروز اختلال در عرضۀ محصول به مصرف کنندۀ نهایی که بر اثر بروز اختلال در زنجیرۀ تأمین ایجاد میشود، به تولیدکننده چقدر هزینه تحمیل خواهد کرد.
.jpg)
ضریب اطمینان از کیفیت زنجیرۀ تأمین به سه صورت بر هزینۀ مدیریت ریسک محصول اثر میگذارد:
اول: هر اندازه احتمال بروز مشکل کیفی در مواد اولیه بیشتر باشد، به طور طبیعی فرایند کنترل کیفیت سختگیرانهتر و پرهزینهتری در نظام تولید مورد نیاز خواهد بود.
دوم: میزان مواد اولیۀ دارای کیفیت غیرقابل قبول، بر سطح ذخیرۀ احتیاطی از مواد اولیه برای حفظ ثبات تولید تأثیرگذار است و هزینۀ خود را به صورت هزینۀ فرصت سرمایۀ در گردش درگیر شده برای ایجاد ذخیرۀ احتیاطی یا هزینههای ناشی از اختلال تولید نشان میدهد.
سوم: درصورتیکه نقص کیفی در زنجیرۀ تأمین به بروز نقص در محصول نهایی منجر شود و این محصول در تور نظام کنترل کیفیت تولید کننده گرفتار نشود، عرضۀ محصول معیوب به بازار میتواند هزینههای جبران خسارت مشتری و هزینۀ آسیب به برند را در پی داشته باشد.
بدیهی است به این سه عامل (پارامتر) باید یک عامل دیگر، یعنی سطح پایداری عملکرد کسبوکار تأمین کننده را نیز افزود؛ که نشان میدهد محاسباتی که بر اساس عاملهای فوق انجام میشوند، تا چه اندازه قابل اتکا هستند و سازمان خریدار برای مدیریت ریسک توقف کلی فعالیت تأمین کننده باید چه منابعی را تخصیص دهد.
الگوی وزندهی عوامل (پارامترها) چگونه تعیین میشود؟
اینکه در محاسبۀ هزینۀ ریسک یک تأمین کننده، هر کدام از این عوامل چه سهم و وزنی دارند، به شدت به طبیعت کسبوکاری وابسته است که این محاسبات در مورد آنها انجام میشود.
برای مثال، اگر شما در حال تأمین یک قطعۀ حساس با کارکرد سنگین هستید که هرگونه خرابی یا سوءعملکرد آن میتواند خسارتهای عمده یا حتی خطر تلفات جانی یا آسیبهای زیستمحیطی در پی داشته باشد و در عین حال، امکان چندانی برای کنترل کیفیت محصول دریافت شده را در سایت خود ندارید، بدیهی است که ضریب قابلیت اتکای تحقق کیفیت تعهد شده، اهمیتی به مراتب بیش از میزان انحراف زمانی از برنامۀ تحویل دارد.
برعکس، اگر آنچه تأمین کننده به شما عرضه میکند، مواد اولیۀ مورد نیاز برای خط تولید یک کالای غیرحساس است اما توقف خط تولید هزینههای سنگینی به شما تحمیل میکند، ضریب وزنی اهمیت عامل انحراف از برنامۀ زمانی تحویل میتواند بهمراتب بزرگتر از عامل قابلیت اتکای تحقق کیفیت تعهد شده باشد.
فرصتهای خلق ارزش در انتقال ریسک از تولید کننده به زنجیرۀ تأمین
کاستن از هزینههای ریسک زنجیرۀ تأمین، اگر بهصورت انتقال مستقیم هزینههای مدیریت ریسک از تولید کننده و عرضه کننده به تأمین کننده باشد، در عمل هیچ ارزش و فایدهای ندارد. در واقع با فرض حفظ سطح حاشیۀ سود و ضریب بازدهی دارایی، حتی ممکن است انتقال هزینههای مدیریت ریسک از تولیدکننده به زنجیرۀ تأمین موجب افزایش بهای کالا برای مصرفکنندۀ نهایی شود. انتقال هزینههای مدیریت ریسک از تولید کننده و عرضه کننده به زنجیرۀ تأمین زمانی بیشترین توجیه اقتصادی را دارد که این امر، یا از طریق سرمایهگذاری در ارتقای کارایی فرایندهای تأمین، حاصل شده باشد یا از طریق روشهایی برای توزیع هزینههای ایجاد یک ذخیرۀ احتیاطی میان چند بازیگر زنجیرۀ تأمین و چند تولید کننده یا عرضه کننده.
شرکتهای 4PL از طریق کاهش هزینه های ارتقای کارایی و همچنین افزایش امکان مبادله میان مجموعهای از تأمینکنندگان و تولیدکنندگان (از طریق سرشکن کردن هزینه سربار ذخیره احتیاطی)، نقش مهمی در کاهش هزینههای مدیریت ریسک زنجیرۀ تأمین ایفا میکنند.
در واقع، سازماندهی شبکههای تامین حول محور شرکتهای لجستیکی طرف چهارم، منجر به کاهش هزینههای مدیریت ریسک/خطرپذیری زنجیرۀ تامین شده است.